واقعیت حکم دادگاه درباره زنده بودن 9 خدمه کشتی سانچی چیست؟!
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۱۵۴۹۶۰
یک حقوقدان درباره حکمی که دادگاه ایران برای کشتی سانچی صادر کرد توضیحاتی ارائه داد که در ادامه آن را میخوانید .......
دادگاه گواهی رو صرفا بخاطر نبود ادله ای مبنی بر فوت قطعی باطل نکرده است، بلکه عمده ی دلیل دادگاه "عدم رعایت اصول قانونی مترتب بر این امر" است.
از آنجا که دلیل قطعی بر فوت این دوستان وجود ندارد ، حکم ایشان ،"غایب مفقودالاثر" است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این وضعیت ادامه داره تا زمانی که ورثه و ذی نفعان بخواهند تکلیف را روشن کنند که باید به دادگاه درخواست "صدور موت فرضی" بدهند که دادگاه اوضاع و احوال را بررسی و مبادرت به صدور رای میکند. که از زمان صدور رای اثر فوت جاری خواهد شد.
از آنجا که دوستان به این نکته توجه نمیکنند، این رای را اماره ای بر زنده بودن خدمه کشتی تلقی میکنند در حالی که امر صرفا یک امر حقوقی است و دلیل واقعه محوری ندارد.
خدمه کشتی سانچی زنده اند! / حکمی که دادگاه ایران صادر کردبه گزارش رکنا، گواهی فوت 9 نفر از خدمه کشتی سانچی در حالی صادر شد که هنوز برخی خانواده ها فوت آنها را باور ندارند و با توجه به اینکه از صدور این گواهی هم مطلع شده اند هیچ اعتراضی در این زمینه نداشته اند.
دلیل مهمی که خانوادهها فوت را قبول ندارند، به بیش از هزارو ۲۰۰ تماسی بازمیگردد که در آن تماسها، فرد تماسگیرنده از خصوصیترین شمارهها تماس گرفته بود یا در زمان مکالمه، اسم خصوصی یا مستعار خانوادهها را بیان کرده و میگفت فرد ایرانیتباری این شمارهها را به آنها داده و درخواست کرده به صاحب شمارهها اطلاع دهند که «ما زندهایم».
خانوادههای خدمه سانچی سرانجام توانستند اولین گام مهم قانونی برای اثبات خطای دولت و شرکت ملی نفتکش را در اعلام فوت خدمه سانچی به اثبات برسانند. بر اساس رأی قاضی رضا احمدیفیروزجایی در شعبه ۱۱۵ دادگاه عمومی حقوقی مجتمع شهید باهنر تهران، گواهیهای فوتی که از سوی سازمان ثبتاحوال کل کشور صادر شده بود، خلاف قانون شناخته و ابطال شد.
به این ترتیب، مطابق استدلال دادگاه شعبه ۱۱۵ از مجتمع شهید باهنر تهران، هیچکدام از دلایل و ادلهای که شرکت ملی نفتکش ایران، سازمان ثبتاحوال کل کشور و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به دادگاه ارائه داده بودند تا نشان دهند گواهی فوت را درست صادر کردهاند، مورد پذیرش دادگاه قرار نگرفت و قاضی تمام استدلالهای آنها را مردود اعلام کرد و دلایل قانونی وکلای خانوادههای خدمه سانچی را پذیرفت.
بر این اساس، رأی به ابطال گواهیهای فوت ۹ نفر از خدمه کشتی سانچی صادر شد که با گذشت ۲۰ روز از صدور رأی، با توجه به آنکه اعتراضی صورت نگرفت، رأی قطعی و لازمالاجرا شناخته شد.
در رأی نهایی آمده: «اینک دادگاه با بررسی اوراق و مدارک پرونده و مطالعه لوایح تقدیمی از سوی وکلای خواهانها و نمایندگان خواندگان ردیف اول و دوم و استعلام قضائی اخذشده، نظر به اینکه: اولا- دلایل و مدارک قطعی بر فوت اشخاص مزبور وجود ندارد و گواهیهای فوت صادره منطبق با قوانین و مقررات مربوطه نیست، چراکه آنچه مسلم و مورد یقین است زندهبودن اشخاص موضوع گواهی فوت قبل از حادثه نفتکش است و با بروز حادثه هیچ دلیل یقینآور مبنی بر فوت آنان در دست نیست و صرفا گزارشات مبنی بر فوت احتمالی است.
چرا برای خدمه سانچی گواهی فوت صادر شد؟با وجود شک بر فوت، اصل استصحاب ابقای ماکان است. زندهبودن افراد قبل از حادثه یقینی بوده و با حصول شک اصل بر زندهبودن آنان است. اصل فقهی از «لا تنقض الیقین بالشک» از این امر حمایت میکند. ثانیا- بر فرض تردید در حیات آنان، با عنایت به عدم وجود دلایل و مدارک قطعی بر وجود اشخاص موضوع گواهی فوت، آنان مفقودالاثر هستند و مقررات قانونی حاکم در این خصوص موضوع کتاب پنجم مبحث غایب مفقودالاثر میباشد که این مقررات جنبه آمره و تکلیفی دارند. برای صدور گواهی فوت، ابتدا باید حکم موت فرضى اشخاص از سوی محاکم قضائی صادر و در جهت اجرای همین حکم، گواهی فوت صادر و آثار مربوط به آن بر موضوع مترتب گردد (مفاد ماده ۱۰۱۱ و بند ۳ ماده ۱۰۲۰ قانون مدنی) و ثالثا- صرف درخواست خواندگان دعوا و احراز فوت یک شخص با توجه به عدم وجود ادله کافی قطعی و یقینی، کافی برای صدور گواهی فوت نمیباشد.
این صدا دلتان را تکان می دهد / فریادهای آخر در کشتی سانچی!با این توصیف دادگاه دعوای مطروحه را به لحاظ اینکه گواهی فوت صادره برخلاف تشریفات قانونی ازجمله ماده ۲۶ قانون ثبتاحوال و مواد ۱۰۱۱ و ۱۰۲۰ (بند ۳) و ۱۰۲۵ قانون مدنی صادر گردید، وارد و ثابت دانسته و به استناد ماده ۴ قانون ثبتاحوال و ماده ۱۹۸ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۷۹، حکم ابطال ثبت واقعه فوت و نیز ابطال گواهی فوت اشخاص مزبور صادر و اعلام مینماید». این رأی که در تاریخ ۲۳/۱۱/۱۳۹۹ صادر شده است، با وجود گذشت ۳۰ روز کماکان مورد اعتراض قرار نگرفت و اکنون رأی قطعی و لازمالاجرا تلقی میشود. چرا صدور این آرا مهم است؟ اهمیت صدور این آرا را در چند بُعد میتوان بررسی کرد. درخواستکننده صدور گواهی فوت قطعی، وزیر وقت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بود که هم بهعنوان نماینده ویژه رسیدگی به موضوع انتخاب شده بود و هم مالک نفتکش سانچی به شمار میرفت (کشتی سانچی متعلق به شرکت ملی نفتکش ایران است که ۶۶ درصد سهام مالکیتی آن متعلق به صندوق بازنشستگی کشوری (۳۳ درصد) و شرکت سرمایهگذاری سازمان تأمین اجتماعی (شستا) (۳۳درصد) بوده که زیرمجموعه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی محسوب میشوند). ۱. به فرض آنکه فوت خدمه محرز میشد، مطابق قانون مدنی اول باید گواهی فوت فرضی یا موت فرضی برای خدمه صادر میشد و آنها را مفقودالاثر اعلام میکردند. در آن صورت، شرکت ملی نفتکش ایران باید تمام حقوق، مزایا و پاداش و عیدی و بن و حقوق ارزی و ریالی خدمه مفقودالاثر را به خانواده آنها و ورثه که قبلا اسامی آنها بهعنوان ذینفعان و افراد تحت تکلف اعلام شده بود، پرداخت میکرد. درحالیکه وقتی گواهی فوت صادر شد، خانوادهها و در کل ذینفعان خدمه سانچی، تنها میتوانستند درخواست انحصار وراثت بدهند. دریافت گواهی انحصار وراثت یعنی آنکه قبول کردهاند فرزند، شوهر یا پدرشان فوت شده و آنها که گواهی فوت را گرفتهاند، دیگر حقوق و مزایا نخواسته و تنها طلب ارث میکنند.
۲. ۱۷ نفر از اعضای خانواده ۹ خدمه سانچی که به دادگاه شکایت بردهاند، بههیچوجه فوت را قبول نداشته و اعلام میکردند مطابق قانون باید حکم فوت فرضی اعلام شده و خدمه مفقودالاثر شناخته میشدند. ۳. عوارض صدور گواهی فوت فرضی و مفقودالاثری برای دولت و شرکت ملی نفتکش آن بود که هم باید تمامی هزینهها را همچنان بهعنوان کارمند پرداخت میکردند و هم برای پیداکردن خدمه مفقودالاثر از صلیب سرخ جهانی یا گشتهای دریایی تقاضا میکردند که به دنبال مفقودین بگردند، اما با صدور گواهی فوت، این مسئولیت از شانههای آنها برداشته شد. چرا خانوادههای خدمه سانچی، فوت را قبول ندارند؟ دلیل مهمی که خانوادهها فوت را قبول ندارند، به بیش از هزارو ۲۰۰ تماسی بازمیگردد که در آن تماسها، فرد تماسگیرنده از خصوصیترین شمارهها تماس گرفته بود یا در زمان مکالمه، اسم خصوصی یا مستعار خانوادهها را بیان کرده و میگفت فرد ایرانیتباری این شمارهها را به آنها داده و درخواست کرده به صاحب شمارهها اطلاع دهند که «ما زندهایم». بر همین اساس نیز خانوادهها بر آن شدند پیگیری حقوقی و قانونی روند مخدوشی را که از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و شرکت ملی نفتکش دنبال شد، کماکان ادامه دهند.
در موضوع سانچی اجساد ۳ نفر به پزشکی قانونی تهران ارجاع شدسازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرد: در مورد کشتی سانچی که دی ماه سال ۹۶ در آبهای شرقی چین غرق شد، اجساد ۳ نفر از متوفیان به پزشکی قانونی تهران ارجاع شده بود.
پزشکی قانونی کشور اعلام کرد که پرونده ۹ نفر از خدمه نفتکش سانچی به پزشکی قانونی ارجاع نشده بود.
براساس این گزارش، امروز روزنامه شرق در گزارشی آورده است: "با شکایت خانوادههای خدمه نفت کش سانچی که دی ۹۶ در آبهای شرقی چین غرق شد، شعبه ۱۱۵ دادگاه عمومی حقوقی مجتمع قضایی باهنر تهران تایید کرد که «هیچ دلیل یقینآور مبنی بر فوت خدمه نفتکش سانچی وجود ندارد» و گواهی فوت ۹ نفر از آنها را خلاف قانون شناخت و باطل کرد."
۱۶ دی ماه سال ۹۶ نفتکش ایرانی سانچی با یک کشتی فلهبر چینی برخورد کرد و باعث حریق و مفقود شدن ۳۲ نفر از پرسنل نفتکش شد که نهایتا سانچی پس از یک هفته غرق شد و تنها پیکر سه نفر از مفقودین پیدا شد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
منبع: رکنا
کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا دادگاه کشتی سانچی سانچی خدمه سانچی اخبار حوادث سانچی کشتی سانچی جانباختگان کشتی سانچی سهام عدالت قیمت خودرو کرونا ایران کرونا بازیگر سینما و تلویزیون فیلم تهران عکس حمله آزار و اذیت آزارجنسی آزار شیطانی کار و رفاه اجتماعی خانواده های خدمه خدمه کشتی سانچی شرکت ملی نفت کش صدور گواهی فوت گواهی فوت صادر پزشکی قانونی مفقود الاثر فوت را قبول مبنی بر فوت خدمه سانچی خانواده ها زنده بودن ثبت احوال شماره ها کش سانچی کش ایران صادر شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۵۴۹۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مردی که «کمجان» را زنده کرد/ دیدار با سیروس زارع که زندگیاش را وقف نجات یکی از تالابهای کشورمان کرده است
چند سال پیش تلفنی گفتوگویی با «سیروس زارع» داشتم؛ مردی از دیار فارس که تلاشش سبب زنده شدن دوباره تالاب بینالمللی کمجان شد. پس از چند سال در سفری همراه با دوستم مهدی رحمانی به سرزمین حافظ و سعدی، در صبح پنجمین روز از اردیبهشتماه با راهنمایی آقای زارع به دیدن بخشی از فعالیتهای ایشان روی تالاب کمجان رفتیم.
آنچه میدیدم برایم شگفتانگیز و امیدآفرین بود؛ انواع و اقسام پرندههای مهاجر را دیدیم که از راههای دور، خودشان را برای گذران زمستان به تالاب رسانده بودند. پرندهها و پهنه سبز تالاب را تماشا کرده و عشق به تالاب را در کلمه به کلمه سیروس زارع احساس میکردم. مشتاق دیدار این مرد بزرگ بودم، چرا که کار او کار بزرگی است که از هر کسی ساخته نیست. همت بلند این هموطن موجب کاری شد کارستان که میتواند درسی آموزنده برای ما باشد که گاهی ناامید میشویم و ورد زبانمان میشود: «با این اوضاع و شرایط نمیشود». یادم هست در مقدمه گفتوگوی قبلیام با این مرد بزرگ نوشته بودم: «من اگر مسئولیتی در وزارت آموزش و پرورش داشتم، حتماً داستان سیروس زارع را در کتابهای درسی کودکان این سرزمین میآوردم. کودکان این سرزمین باید بدانند تالاب چه کارکردهای مهمی دارد و خشک شدن آن، چه فاجعه بزرگی است. باید بدانند چگونه مردی روستایی آستین بالا زد، چهار سال با سازمان آب روبهرو شد و سرانجام تالابی را که کانون ریزگردها شده بود، از مرگ حتمی نجات داد». سیروس زارع نشان داده اگر عشق به وطن باشد و اگر همت آدم بلند باشد میتوان مرده را هم زنده کرد، درست مثل تالاب بینالمللی کمجان که مرده بود اما حالا دوباره زنده است. آنچه در ادامه میخوانید داستان تالاب کمجان به روایت سیروس زارع است.
زهکشیهای مرگبار
دهه ۶۰ که هنوز فارس ما مثل خیلی از مناطق، کم آبی را تجربه نکرده بود تالاب کمجان یا به اصطلاح همان «بیشه» زنده بود، برای همین زهکشیهایی در بستر تالاب کمجان اتفاق افتاد.
با آب تالاب کشاورزی انجام میشد و در کنار آن دامداری هم بود. چون مردم با کارکرد زهکشی آشنایی نداشتند و بهدرستی با کارکرد تالاب و اینکه اگر آن را از دست بدهند چه اتفاقی خواهد افتاد، آشنا نبودند در برابر زهکشیهای تالاب که به وسیله سازمان آب انجام شد، مقاومتی نکردند.
استدلال برای زهکشیها این بود ما زمین کشاورزی و کشت و کار شما را بیشتر میکنیم. اما در این میان، کاری که انجام نشده بود مطالعات زیستمحیطی ماجرا بود. زهکشیهای انجام شده با بیل مکانیکی نه شبیه یک زهکشی بلکه شبیه ایجاد رودخانه بود، چون زهکشیها به عرض ۳۰ یا ۴۰ متر و عمق ۴ متر را شاهد بودیم. در برخی نقاط طول این زهکشیها به ۱۲۰ کیلومتر میرسید! این زهکشیها سبب شد تالاب کمجان کارکرد قدیمی خود را از دست بدهد. غیر از این اتفاقات، در بالا دست هم سدهایی ساخته شد که آبی از آنها به ما نمیرسید و به مرور کمجان خشک شد. کار سازمان آب سبب شد عملاً تعدادی دامدار و کشاورز یا با نگاه خیرخواهانه اما غیرکارشناسی شده و یا به هر دلیل دیگر منطقه را ترک کنند و حاشیهنشین شهرها شوند.تقریباً از ۱۳۷۸ این زمزمه را راه انداختم که برای بیشه کاری انجام بدهیم و وضع را عوض کنیم. اما متأسفانه مردم همراهی نکردند. استدلال آنها این بود زهکشیها را دولت انجام داده و نمیشود کاری کرد. پس از یک سال شرایط بحرانیتر شد، سال ۸۸ همه چیز خشک شد. مردم محلی هم به این نتیجه رسیدند حالا چیزی برای از دست دادن ندارند.
سال ۸۸ دو سه نفری برای فکری که داشتم با من همراه شدند. نظر آنها هم این بود اگر در مسیر زهکشیهای ایجاد شده در دهه ۶۰، آب بندهایی ایجاد کنیم، شاید دامدارانی که باقی ماندهاند مجبور نباشند روستا را ترک کنند.
برای اینکه به زندان نروم
آذر ۱۳۸۸ من و سه دوستم بدون کمک گرفتن از دستگاه دولتی و یا حتی مشاوره گرفتن از آنها، دست به کار شدیم تا خودمان تالاب را نجات بدهیم و البته ترس هم داشتیم که در مقابل انجام این کار باید با دستگاههای دولتی روبهرو شویم. بالاخره یک جمعهای لودری پیدا کردیم که رانندهاش خیلی ما را نشناسد و او را به منطقه آوردیم.
آن روز از صبح تا شب مشغول بودیم و یکی از مسیرهای خروج آب از تالاب را بستیم. پس از اینکه مردم از ماجرا مطلع شدند، با خودشان فکر کرده بودند احتمالاً دستگاه دولتی این کار را انجام دادهاست. ما چند نفر هم در آن وضعیت چیزی نگفتیم. پس از چند روز، سطح آب به خاطر زهاب بالا آمد و مردم از این ماجرا باخبر شدند. آب به نقطهای که بر اثر خشکسالی تبدیل به کانون ریزگرد شده بود هدایت شد. مردم هم متوجه شدند جهاد این کار را انجام نداده بلکه من و چند نفر دیگر عامل بستن مسیر خروج آب بودهایم.
از آن طرف، افرادی به سازمان آب اطلاع دادند چند نفر مسیر زهکشیها را بستهاند، برای همین به دادگاه احضار شدم. با خودم فکر کردم آمدیم ثواب کنیم اما حالا باید جواب دادگاه را هم بدهیم. این برای من که هم کشاورزی و دامداریام را از دست داده بودم و هم در شرایط سخت خشکسالی به سر میبردم فشار کمی نبود. کار من از رفتن به پاسگاه و پس از آن دادگاه شروع شد و باید در مقابل وکیلی که سازمان آب گرفته بود از خودم دفاع میکردم. باید جواب میدادم چرا به باور دوستان، به اموال عمومی آسیب وارد کردهام.
ما کنار تالابی جهانی زندگی میکردیم
همزمان دوستی از طریق وبلاگ «محمد درویش» متوجه شده بود بیشه کمجان سند دارد و فهمیدم بیشه ما اسم دیگری هم دارد که همان تالاب است. مطلبی که ایشان درباره کمجان در وبلاگش گذاشته بود، خیلی به درد ما خورد. تا آن زمان ناامیدانه به دادگاه میرفتم چون چیزی در مقابل دادگاه و وکیلی که سازمان آب گرفته بود نداشتم و حتی تهدید به بازداشت و زندان شده بودم.
در همان سال ۸۸ در شیراز همایشی با موضوع آب برگزار شد و من هم بهطور اتفاقی در آن شرکت کردم که موجب شد اطلاعاتم درباره وضعیت آب و مسائل زیست محیطی بیشتر شود. آنجا چشمم به بنری افتاد که در آن ذیل دو تصویر نوشته بودند «کمجان دیروز و کمجان امروز». از دو فعال محیط زیستی که آنجا نشسته بودند پرسیدم کمجان دقیقاً کجاست؟ وقتی آدرس دادند، دیدم اینکه آدرس خانه خود ماست و خیلی خوشحال شدم. برایم جالب بود ما کنار تالابی جهانی زندگی میکردیم اما از آن بیخبر بودیم. وقتی برای یکی از آن دو بزرگوار، ماجرای بیشه را تعریف کردم برق شادی در چشمهایش درخشید و گفت چه کار بزرگی انجام میدهید! آن بنده خدا به من گفت باید به اداره محیط زیست که متولی تالاب است مراجعه کنید.
آن روز فکر کردم برای اینکه خودم را نجات بدهم که به زندان نروم و برای اینکه تالاب را نجات دهم، باید مستنداتی جمع و به دادگاه ارائه دهم.
به من گفتند برای پیروز بیرون آمدن از دادگاه، از رسانهها کمک بگیرم. مانده بودم به رسانهها چه چیزی ارائه دهم؟ صورتجلسهای نوشتم و شوراهای روستاهای حاشیه تالاب آن را امضا کردند و نوشتم ما اهالی روستاها به خسارتی که در گذشته به تالاب وارد شده و موجب وضعیت حال حاضر زندگی ما شده اعتراض داریم. از طرفی وقتی فهمیدیم تالاب کمجان ثبت جهانی هم شده برای ما یک امتیاز و پشتگرمی و دلگرمی شد.
گفتند دنبال دردسر میگردی؟
یک روز به اداره محیط زیست و پیش رئیس اداره رفتم. چیزی که از رئیس آن زمان شنیدم این بود که کمجان خشک و تمام شده. به مدیر گفتم ما میخواهیم کمجان را زنده کنیم و در این راه به مشکلاتی هم برخوردهایم.
مدیر گفت مثل اینکه دنبال دردسر میگردی؟ با این حال مدیر با کارشناسان خودش حرف زد و خواست بیایند و کاری را که انجام دادهایم، ببینند. کارشناسان آمدند اما سال۸۸ جمله صریح مسئولان محیط زیست به ما این بود که نمیتوانیم هیچ کمکی به شما کنیم. استدلال آنها این بود بدنه دولت نمیتواند روبهروی دولت قرار گیرد. با اینکه من دلیل میآوردم متولی این تالاب شما هستید، اما محیط زیست همراهی لازم را با ما نداشت.
به آنها گفتم حداقل به دادگاه بنویسید اینجا تالاب است و شرایط تالاب هم باید این گونه باشد؛ اما آنها گفتند تا دادگاه چنین چیزی از ما نخواسته باشد، ما چیزی نمینویسیم. آنجا بود که متوجه شدم برای اینکه از دادگاه پیروز بیرون بیایم باید اطلاعات محیط زیستی خود را افزایش دهم و خودم از خودم دفاع کنم.
با همان ابزارهایی که در اختیار داشتیم از کاری که در تالاب انجام داده بودیم و آبی که در بستر تالاب جمع شده و حضور پرندهها و گیاهانی که روییده بود، عکسهایی تهیه کردیم. با عکسها، فیلمها و صورتجلسههایی که اهالی امضا کرده بودند سراغ رسانهها رفتم. با خودم فکر کردم امامزادهای که میتواند مرا شفا بدهد رسانهها هستند. چند روز کار من شده بود کولکشی مدارکی درباره تالاب و رفتن به دفتر روزنامهها و رسانهها و خبرگزاریها. ادامه قصه من و تالاب به صدا و سیمای فارس رسید. بخت با ما یار بود و کسی که با او روبهرو شده بودم به من قول داد برای پوشش کارهایی که در تالاب انجام دادهایم یک تیم خبری بفرستد. تیم خبری صدا و سیمای فارس آمد و از بخشی که آب داشت و از کار و فعالیت پیر و جوان برای احیای تالاب، گزارشی تهیه کرد. وقتی گزارش چند دقیقهای صدا و سیما از منطقه فراموش شده پخش شد، مثل بمب صدا کرد که چطور عدهای روستایی دست به چنین کاری زدهاند و خلاصه این گزارش شد دلگرمی مردم.
مهمترین مجموعهای که توانست به من در راه احیای تالاب و پیروز بیرون آمدن از دادگاه کمک کند رسانهها بودند؛ از این نظر خودم را مدیون رسانههای مملکتم میدانم. اگر آنها نبودند به زندان هم میرفتم.
همولایتیهایم پای کار آمدند
وضع مالی ما خیلی خوب نبود و از جایی هم کمکی دریافت نمیکردیم. اگر با کمک مردم میتوانستیم مثلاً لودری برای چند ساعت کار در تالاب اجاره کنیم، آنهایی که نمیتوانستند کمک مالی کنند با بیلهای خودشان به میدان میآمدند. با همین همیاریها آب را به بستر تالاب هدایت کردیم. شنیدن صدای پرندهها در بستر تالاب، آن هم پس از چندین سال خشکسالی حس خوبی به مردم داده بود و پخش شدن گزارش فعالیت آنها در تالاب موجب ایجاد خودباوری در آنها شد. پس از آن بود که مطبوعات و خبرگزاریها هم فعالتر در مورد تالاب عمل کردند. شورای تأمین استان با شهرستان تماس گرفتند و درباره پرونده تالاب و اینکه موضوع دارد بالا میگیرد تذکر دادند.
سرسبزی به تالاب برگشته بود و دامدارانی که به خاطر خشکسالی مجبور بودند دامهای خود را بفروشند، چند ماهی علوفه داشتند و دوست داشتند به این وضعیت و بهبود آن کمک کنند. همین دامدارها وقتی دیدند پرندگانی میآیند و در تالاب تخمگذاری میکنند، در فصل تخمگذاری پرندگان دامهایشان را به تالاب نمیبردند و این هم یعنی عوض شدن نگاه مردم به مسائل زیست محیطی اطرافشان و تالاب. اهالی روستا پای کار آمده بودند.
از سال ۸۸ تا ۹۱ درگیر دادگاه بودم. خوشبختانه در زمان ماجرای دادگاه بنده، آنقدر مطبوعات و رسانهها به این مسئله پرداختند که نگاه قاضی دادگاه من هم محیط زیستی شد. پس از آبگیری تالاب خیلیها برای تماشا و تفریح به کنار تالاب میآمدند؛ یکی از این افراد قاضی پرونده من بود که البته ما بعدها فهمیدیم او هم در جمع بازدیدکنندگان بوده است.
آخرین دادگاه
سال ۸۸ و آخرین جلسه که قرار بود به دادگاه بروم حال خوبی نداشتم، چون میدانستم سازمان آب قدرت زیادی دارد و وکیل هم گرفته بود. آنجا قاضی از وکیل سازمان آب خواست به عنوان آخرین دفاعیات حرفهایش را بزند.
مثلاً گفت شما نوشتهاید برداشت آب برای مصارف شخصی در صورتی که من این را در پرونده ندیدم. وکیل شروع کرد به توضیحات که این زهکشیها در اوایل انقلاب ایجاد شده است. قاضی برافروخته شد که من نگفتم توضیح بدهید اینها کی ایجاد شدهاند، مضاف بر اینکه ما در آن زمان کارهایی در بخش آب انجام دادیم که درست نبوده و شما مستنداتی بیاورید که زهکشیها قانونی است. وکیل نتوانست جواب قانعکنندهای بدهد و آقای قاضی گفت من دو سالی میشود پیگیر این پروندهام و به این نتیجه رسیدهام تعدادی آدم روستایی دست کردهاند توی جیب خودشان برای احیای تالابی که مرده است. ما بهجای اینکه کمکی به اینها کنیم چوب هم لای چرخشان میگذاریم؟ اینها دارند شرایطی برای ماندگاری خودشان در روستا درست میکنند. در آن لحظه و با شنیدن این جملات فکر میکردم دارم خواب میبینم. حتی آنجا قاضی به این نکته اشاره کرد که باید محیط زیست از این ماجرا دفاع میکرد، چرا آنها نیامدهاند و شما درگیر این ماجرا شدهاید؟
پس از چندی که از آخرین دادگاه گذشت، با ما تماس گرفتند و گفتند قرار منع تعقیب و رأی به نفع شما در راستای احیای تالاب کمجان صادر شده است. روزی که دوباره پیش قاضی رفتم، گفت: چون تالابی بوده که ثبت کنوانسیون جهانی شده، باید به این ماجرا در دادگاهی در سطح ملی رسیدگی میشد. حتی آنجا به من گفتند سازمان آب باید خسارت هم بدهد اما من آنجا خوشحال بودم که میتوانم پیگیر بقیه کارهای تالاب باشم و از دادگاه و زندان رفتن هم خلاص شدهام.
پس از آن، محیط زیست از بنده خواست فرد حقیقی نباشم و در قالب یک تشکل پیگیر مطالباتمان درباره تالاب کمجان باشیم؛ برای همین «انجمن احیاکنندگان تالاب کمجان» را تشکیل دادیم. خلاصه تا الان بارها از بنده و انجمن ما قدردانی شده است.
قهرمان ملی تالاب... قدردانی شدن راحت است اما حرف من این است به جای لوح تقدیر دادن، برای تالاب باید کار کرد. حالا که مردم دست به دست هم دادند و برای احیای تالاب کار میکنند شما هم بخشی از هزینهها را بر عهده بگیرید. کاش به اندازه همین لوح تقدیرها به تالاب توجه میشد. الان ما به سال شانزدهم فعالیتمان در تالاب کمجان رسیدیم. خوشحالیم در این مدت ۱۳۰ گونه پرنده را در تالاب شناسایی کردهایم. چیزی حدود ۱۵ تا ۲۰ گونه پستاندار اینجا شناسایی شدهاند. تنوع گونههای گیاهی در تالاب به ۵۰ گونه و شاید بیشتر میرسد.
آرزوی من
آرزوی من این است روزی همه تالابهای ایران دوباره احیا شوند و سرزندگی آنها را ببینیم. بختگان، هامون، گاوخونی و... اگر تالابهای کشورمان احیا شوند حال و روز همه ما بهتر خواهد شد.
اعتماد به جوامع محلی
در ماجرای احیای تالاب بینالمللی کمجان نشان دادیم اگر به جوامع محلی اعتماد شود میتوانند کارهای بزرگی را انجام دهند، آن هم بدون استفاده از منابع دولتی؛ چیزی که متأسفانه از آن غفلت کردهایم.
من و همولایتیهایم نشان دادیم احیای تالاب کمجان میتواند الگویی قابل اجرا برای تالابهای ایران باشد.